چگونه یک داستان درام تاثیرگذار و ماندگار بنویسیم؟
داستان دراماتیک به داستانی گفته میشود که نویسنده در آن چالشها و تضادهایی را برای قهرمان قصه به تصویر میکشد و در مسیر عبور از این چالش، صرفنظر از پایان خوش یا بد، کاراکتر اصلی داستان، دیگر مثل قبل نیست.
یکی از مهمترین شاخصهای تشخیص یک داستان درام تاثیرگذار و ماندگار، میزان موفقیت آن در تهییج احساسات مخاطب و درگیر کردن او با داستان است. بدیهی است هرچه مخاطب بیشتر بتواند همذاتپنداری کند و بیشتر احساسات او درگیر داستان شود، درام موفقتر و ماندگارتری خلق کردهایم.
در این مقاله قصد دارم مراحل عملی خلق یک داستان درام تاثیرگذار و ماندگار را با شما بهاشتراک بگذارم.
هر انسانی نقطه ضعفهای خاص خودش را دارد:
یکی از واقعیتهای انکار نشدنی دنیای انسانی این است که هیچ آدم کاملی وجود ندارد و هر کدام از انسانها نقطهضعفهای خاص خودشان را دارند که در بزنگاهها و موقعیتهای حساس زندگی آنها را به چالش میکشد و ممکن است مانع رشدشان شود.
قهرمانها و کاراکترهای داستان درام نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بدیهی است وقتی میتوانیم برای آنها چالشیهایی بتراشیم که ضعفی در میان باشد و مانع رشد و تعالی قهرمان قصه شود. فراموش نکنید هرچه شخصیت مسئله دارتر و پرتضادتری خلق کنید، جذابیت داستان را بیشتر کردهاید.
در زمان شخصیتپردازی خیلی مهم است که در دام خلق شخصیتهای سفید یا سیاه محض نیافتید. شخصیتهای خوب یا بد مطلق و بیقید و شرط برای مخاطب باورپذیر نیستند و مخاطب نمیتواند با آنها همذاتپنداری کند.
قهرمان داستان برای غلبه بر ضعف خود به چه چیزی احتیاج دارد:
انسان برای اینکه بتواند بر نقاط ضعف خود غلبه کند نیازهای روانشناختی و اخلاقی خاص خود را میطلبد. در واقع مرحلهی دوم در خلق یک داستان درام ماندگار، توجه به نیازهای قهرمان قصه است.
برای مثال تصور کنید بزرگترین نقطه ضعف شخصیت داستان شما مهرطلبی است. او در موقعیتهای مختلف فقط برای اینکه دوستداشتنی به نظر برسد، از حقوق احتمالی خود دفاع نمیکند، نیاز روانشناختی او این است که درک کند به اندازهی کافی دوست داشتنی است و با دفاع نکردن از حق و حقوق خود نمیتواند محبت دیگران را برانگیزد.
نیاز اصلی قهرمان داستان در این مثال مواجهه با حفرهای است که در شخصیتش وجود دارد و باعث میشود او همواره از حق خود یا نزدیکانش چشمپوشی کند فقط به این خاطر که سودای جلب محبت دیگران را در روح و جانش میپروراند.
جلوهی بیرونی نقطه ضعف قهرمان قصهی شما چیست؟
حالا که نقطه ضعف شخصیت داستان خود را تراشیدهاید به این فکر کنید که جلوهی بیرونی این نقطه ضعف چیست؟ یک بار دیگر به مثال بالا توجه کنید. گفتیم که قهرمان قصهی ما یک موجود مهرطلب است که در سالهای اول کودکی از محبت پدر و مادر محروم مانده است. جلوهی بیرونی نقطه ضعف او سکوت کردن و دفاع نکردن از حق خود است.
شخصیت مهرطلب در مواقع حساس زندگی خود سکوت میکند و یا تلاش میکند طوری وانمود کند تا مبادا باعث آزردگی خاطر دیگران شود.
خواسته و میل قلبی قهرمان قصهی شما چیست؟
شخصیتی که شما برای داستان درام خلق میکنید زندگی منحصر به فرد خود با چالشهای خاص خودش را دارد. او همواره میل قلبیای دارد که به عنوان قهرمان برای آن تلاش میکند. سودای رسیدن به آن را در سر میپروراند. برای آن نقشهی راه میکشد و روشهای متعددی را امتحان میکند.
ممکن است قهرمان داستان شما یک ضد قهرمان هم باشد. مثل شخصیت اصلی رمان “شوایک” که یک ضد قهرمان منفعل است.
مهم این است که هدف و مقصودی برای قهرمان قصه بتراشید و او را در راه رسیدن به آن با موانع زیادی روبرو کنید. این همان چیزی است که مخاطب به آن احتیاج دارد، اینکه بداند قهرمان قصهی شما در راه رسیدن به هدف خود دقیقن چه میکند.
قهرمانها همیشه حریف میطلبند:
داستان درام الهام گرفته از واقعیتهای مسلم زندگی است و قهرمانانش در مسیر رسیدن به آرزوی خود، حریف میطلبند. مخالفان میتوانند درونی باشند یا بیرونی. ممکن است قهرمان بهدلیل ضعفهای شخصیتیاش دعوت به تغییر را پس بزند و یا حریف قدر و چالاکی در دنیای بیرون مانع رسیدن او به خواستهاش شود.
ممکن است این سوال پیش بیاید که حریف بهتر است درونی باشد یا بیرونی، یا اینکه میتوان تنها به موانع درونی اکتفا کرد؟
برای پاسخ به این سوال اجازه دهید ابتدا بار دیگر به این مقدمه اشاره کنم که داستانهای درام بیشترین شباهت را به زندگی واقعی دارند، با اندک دقتی در دنیای واقعی و اتفاقهای پیرامون درمییابید که موانع پیش روی ما برای رسیدن به اهدافمان، هم درونی و هم بیرونی هستند و واقعیت این است که یک داستان درام تاثیرگذار و ماندگار موانع درونی و بیرونی را با هم میتراشد و صرفا به یکی اکتفا نمیکند.
بیستون بر سر راه است:
برای رسیدن به آرزو باید نقشهی راه را مهیا کرد و خطرهای آن را حسابی سنجید. در مسیر سفر درونی و بیرونی قهرمان داستان موانع بیشماری وجود دارد واین وظیفهی قهرمان داستان است که با یکایک آنها روبرو شود و برای آرزوی خود بجنگد. تنها درامهای ناموفق و ضعیف از خداونگار مکانیکی و دست غیب برای حل مشکلات قهرمان استفاده میکنند. نویسندهی موفق میداند که قرار نیست معجزه، گره داستان را باز کند. قهرمان تنها کسی است که در فضای داستان میجنگد و در مسیر او هر گره و چالشی از قبلی سختتر و پیچیدهتر است. در یک داستان درام موفق و ماندگار نویسنده مخاطب را با قهرمان همراه میکند و کاری میکند تا تمام احساسات او برانگیخته شود.
نبرد نهایی:
نقطهی عطف و اوج ماجرا، همان لحظهی حساس و سرنوشتسازی است که قهرمان را در مقابل موانع و حریف قرار میگیرد و قرار است مشخص شود کدامیک پیروز میدان نبرد خواهند بود. بر اساس این صحنهی داستان است که میتوان درام را به داستان با پایان خوشبینانه، بدبینانه و یا آیرونیک تقسیمبندی کرد.
درام با پایان خوشبینانه:
این قسم از داستان به درامهایی گفته میشود که تمام آرزو و میل قلبی قهرمان داستان برآورده میشود و او در راه رسیدن به اهداف خود پیروز میدان بوده است. برای مثال میتوان به داستان ببر سفید برندهی جایزهی بوکر سال ۲۰۰۸ به قلم آراویند آدیگا اشاره کرد.
درام با پایان بدبینانه:
در این قبیل داستانهای درام تمام یا بخشی از آرزوی قهرمان برباد رفته است، موانع بیرونی یا درونی بر قهرمان فایق آمدهاند و قهرمان نتوانسته است از پس حریف بربیاید . برای مثال میتوان به شاهکار مادام بوآری به قلم فلوبر اشاره کرد.
داستان با پایان آیرونیک:
یک قاعده وجود دارد که میگوید در زندگی به ازای تمام چیزهایی که به دست میآوریم، چیزهای دیکری را از دست میدهیم و در واقع هر انتخابی در جهان هستی بهای خود را دارد. برای انتخاب یک امتیاز باید مننفع دیگری را قربانی کرد. داستان با پایان آیرونیک به همین موضوع اشاره دارد و در واقع پایان داستان را طوری به تصویر میکشد که قهرمان داستان برای رسیدن به آرزو و میل قلبی خود، خواسته یا امتیاز دیگری را فدا کرده است و از چیز خواستهس دیگری گذشته است.
آدمها تغییر میپذیرند:
موراکامی در کتاب “کافکا در کرانه” به این موضوع اشاره میکند که آدمی که از طوفان رد میشود دیگر مثل قبل نیست و این همان چیزی است که در داستانهای درام هم اتفاق میافتد. قهرمان قصهی شما صرف نظر از اینکه در نبرد با حریف بازنده یا پیروز میدان است دیگر مانند قبل نیست. او شناخت دقیقتر و عمیقتری از خود پیدا کرده است. شاید حتی مکاشفهی نفس نیز رخ دهد، اتفاقی که باعث میشود قهرمان با خود روبرو شود و بیهیچ مانعی خود را تماشا کند و به عیبها و ضعفهای خود پی ببرد. ممکن است بعد از عبور از طوفان حس شفقت در او بیدار شود و بتواند خود و دیگران را بهخاطر ضعفهای انسانی ببخشد. مهم این است که بدانید در یک درام تاثیرگذار و موفقف قهرمان داستان با آنچه در ابتدای قصه نشان دادید، فرق کرده است و به مرتبهی بالاتر و یا حتی پایینتری رسیده است. کاراکتر مایکل در فیلم پدرخوانده، مصداق بارزی از این موضوع است.
داستانها حیات میبخشند:
یکی از موهبتهای خواندن داستان این است که شما میتوانید علاوه بر زندگی شخصی و تجربهی محدود خود، با زندگیهای دیگری آشنا شوید و یا حتی گزاف نیست اگر بگوییم زندگیهای دیگری را زندگی کنید. تمام لحظاتی که با قهرمان داستان همذاتپنداری میکنید و در دل آرزو میکنید او به خواستهاش برسد، در حال تجربه کردن زندگی دیگری هستید.
داستان درام موفق و تاثیرگذار همان داستانی است که شانس تجربهی یک زندگی دیگر را به مخاطب میدهد و مخاطب نیز به سبب این تجربهی بهیادماندنی همیشه نویسنده را بهخاطر خواهد میسپرد و قدردان او خواهد بود.
مراحل گفته شده، گوشهی کوچکی از مراحل لازم برای خلق یک داستان درام است. بدیهی است هر نویسندهای بر حسب ذوق و تجربهی خود میتواند چاشنی مورد نظر خودش را به داستانش اضافه کند و یک قصهی ماندگار خلق کند.
8 پاسخ
درود👏👏
🌸
کاش یه پست هم بذارید و شخصیت ضدقهرمان روتوضیح بدید، شخصیت ضد قهرمانی که شخصیت اصلیه.
حتمن عاطفهی نازنیت، حتمن.
ممنون فاطمه جان. از خوندن مقالهتون حظ وافی میبرم. موفق و پایدار باشید.
خدارو شکر عزیزم.
فاطمه جان؛
بسیار لذت بردم.
از آشنایی با شما و سایت پربارتون بینهایت سپاسگذارم.
سلامت باشی، ممنونم سعیده جان، خوشحالم راضی بودی.